بازاریابی رابطه مند و مدل های آن
برای حفظ مشتریان کلیدی( سود آور) موجود، مهارت در ایجاد ارتباط صحیح با مشتری ضروری است.
اما
با گسترش رقابت و اشباع شدن بسیاری از بازارها و تغییرات پیوسته در محیط و
ترکیب جمعیت، شرکتها با این واقعیت روبرو شدند که امروزه دیگر مانند گذشته
شرکتها با یک نظام اقتصادی روبه گسترش و بازارهای درحال رشد روبرو نیستند.
امروزه
هر مشتری ارزش ویژه خود را دارد و اینک شرکتها برای به دست آوردن سهم
بیشتری از بازار ثابت یا روبه کاهش باید مبارزه کنند، بنابراین هزینههای
جذب مشتریان جدید روبه افزایش نهاده است.
تحقیقات نشان میدهند که هزینه جذب مشتریان جدید ۵ برابر هزینه حفظ مشتریان کنونی است.
البته
نخستین کاربردهای این اصطلاح بیشتر در حوزهی بازاریابی خدمات بوده است(
+) . بنابراین میتوان گفت نخستین مصداقهای بازاریابی رابطه محور را بیشتر
در فعالیتهایی مانند یک آژانس مسافرتی، یک کلینیک پزشکی یا یک مجموعهی
آموزشی میدیدهاند تا مثلا در فعالیت یک قنادی یا سوپرمارکت.
فایده اساسی ترغیب جهت گیری بازاریابی رابطه مند
به این دلیل مطرح شده تا نتیجه بخش روابط قوی تری با مشتریانی باشد که
نتایج عملکرد را افزایش میدهند و شامل رشد فروش، سهم بازار، سود، بازده
سرمایه گذاری و حفظ مشتری میباشند( نگوین، ۲۰۱۲) [۴]مفهوم بازاریابی دلالت
براین عقیده داردکه صنعت،فرآیندرضایت مشتری است نه فرآیندتولیدکالا(
موون،۱۳۹۱، ۱۸) .شرکتها برای اینکه در بازار رقابتی امروز موفق شوند باید
مشتری را در کانون توجه خود قرار دهند.
آنها باید مشتریان رقبای خود را جذب کنند و با ارایه ارازش بیشتر، آنها را حفظ و تعدادشان را افزایش دهند.
اما پیش از آنکه قادر باشند مشتریان را ارضا کنند باید نیازها و خواستههای آنها را درک کنند.
بنابراین برخورداری از یک بازاریابی بیعیب و نقص مستلزم تحلیل دقیق مشتریان است بازاریابی رابطه مند به دنبال برقراری روابطی با مشتریان هدف است که مجددا در آینده از شرکت خرید کنند و دیگران را نیز به این کار ترغیب نمایند.
بهترین
رویکرد جهت حفظ و نگهداری مشتریان این است که رضایتمندی فراوان در مشتری
ایجاد کرده و آنچه را برای او ارزش تلقی میشود مورد توجه قرار داده تا در
نتیجه وفاداری او نسبت به شرکت مستحکم شود
عوامل موثر بر وفاداری مشتری و مدل های آن
هدف مقاله حاضر بررسی عوامل موثر بر وفاداری مشتری براساس مدل سازمانهای پاسخگوی سریع میباشد.
درک
بازار با برنامه ریزی و اتخاذ استراتژیهای مناسب جهت وفادار کردن مشتریان و
افزایش نرخ وفادا ری آنها منافع بلند مدت برای بنگاههای اقتصادی به
وجود میآورد.
یکی از این راهکارها ایجاد وفاداری در مشتری و وفادار نمودن آنان به سازمان و یا شرکت ارایهدهنده خدمات میباشد.
بدنبال تامین انتظارات مشتری، رضایت مشتری پدید میآید و وفاداری مشتری نیز پیامد رضایتمندی مشتری میباشد.
ریچهلد[١](
١۹۹۴ )، در کتاب قوانین و اثرات وفاداری[۲] بیان میکند «وفاداری چیزی
نیست که بتوان آن را بدست مدیران تازه کار سپرد و یا با به کارگیری نرم
افزارهای بهینهسازی شده یا یک پایگاه دادهپردازی برتر و یا یک نظام
ارزشیابی و پاداش به چنین مهمی دست یافت». وی استدلال میکند سودآوری بالا
نتیجه هر چه وفادار ماندن مشتریان است.
بنابرابن مهمترین چالشهای
تکنولوژیکی و تجاری امروز را میتوان در سه عنصر کسب و حفظ مشتری، وفاداری
مشتری و افزایش دادن سودآوری مشتری دانست.
امروزه، با شدیدتر شدن رقابت
در بخشهای تولیدی و خدماتی، نقش وفاداری مشتری برجستهتر از گذشته شده
است، در دیدگاه امروزی بازاریابی شامل رشد دادن مشتری، یعنی توجه به رضایت
مندی و کیفیت از دیدگاه مشتری و وفاداری مشتری و ارتباط موثر با وی است، در
نتیجه سازمانها تلاش میکنند تا مشتریان وفادار داشته باشند همچنان که
بازارها رشد کرده و پیچیدهتر میشوند اهمیت مشتریان فعلی برای شرکتها مشخص
شده و وفاداری مشتریان به عنوان یک عامل کلیدی برای سازمانها بروز میکند.
امروزه هدف از بازاریابی مدیریت تقاضا از طریق رشد دادن و سوق دادن مشتری تا حد بلوغ در نردبان وفاداری به سازمانهاست.
در
واقع بهترین مشتریان برای سازمانها وفادارترین آنها هستند و امروزه توسعه
وفاداری مشتریان به عنوان یک هدف استراتژیک برای سازمانها محسوب میشود.
بر همین اساس در تحقیق حاضر سعی شده است عوامل موثر بر وفاداری مشتریان شناسایی شود.
بهنظر
میرسد که مدیران سازمانها بتوانند با مورد توجه قرار دادن این عوامل موثر
راهبردهای مناسبتری تدوین و منابع خود را فراخور اهمیت هر یک از این
عوامل اختصاص دهند.
عملکرد فردی به عنوان پیشینهای از دستاوردهای شخص یا ثبت کارهای انجام
شده توسط شخص تعریف شده است( آرمسترانگ ،١۳۸۰ ). مدلهای کمی، توسط محققان
برای سنجش عملکرد افراد توسعه یافته است( براتون و گولد ،١۹۹۹ ). مدلی از
عملکرد را با استفاده از سه متغیر ارایه کردند: این سه متغیر شامل دانش،
مهارتها و استعدادها بودند که هر کارگری باید آنها را داشته باشد.
همچنین تووی در سال ۲۰۰١ مدلی از عملکرد را ارایه داد که شامل داده، فرآیند و ستاده بود.
فرآیندها
به رفتار در طول ساعتهای کاری برمی گردد، و ستاده محصولات خاص تولید
شده توسط هر کارگر است که قابل اندازه گیری میباشد.
این سه سطح با هم عملکرد را موجب خواهند شد.
هدف مدیریت عملکرد، بهبود عملکرد سازمانی با استفاده از توسعه عملکرد افراد و تیمها است سازمانها برای دستیابی به عملکرد شغلی
مطلوب، به دنبال روشهایی هستند که محیط را برای کارکنان مناسب میسازند
تا توانایی آنها به حدی برسد که تاثیر بیشتری در کار خود داشته باشند.
از دیدگاه اجتماعی، سازمانها به دنبال کارکنانی هستند که بتوانند در مشاغل خویش به خوبی عمل کنند.
عملکرد
خوب، بهرهوری سازمانی و اقتصاد ملی جامعه را ارتقا میبخشد( Wright, ۲۰۰۴
). عمکرد شغلی یکی از متغیرهایی است که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته
مورد توجه زیادی قرار گرفته است.
روانشناسان عمکرد شغلی
را محصول رفتارهای انسانی میدانند و معتقدند انگیزهها و نیازها، در
عملکرد افراد و در نهایت رشد و توسعه اقتصادی تاثیر دارند( Forss &
Foy, ۲۰۰١ ). بویاتزیس[۱]( ۱۹۸۲ )، در تعریف عملکرد اثربخش بیان میکند
عملکرد اثربخش، دستیابی به نتایج از پیش تعیین شده شغل، از طریق انجام
اقداماتی است که با سیاستها، رویهها و شرایط محیط سازمانی منطبق باشد.
عملکرد شغلی به عنوان ارزش سازمانی رفتارهای شغلی کارمند، در موقعیتهای مختلف تعریف میشود.
منظور از ارزش سازمانی، برآوردی است که سازمان از فعالیتها و خدمات کارکنان خود دارد( Borman et.
al,
۲۰۰۳ ). مردم زمانی میتوانند در مشاغل خود به خوبی عمل کنند که از
توانایی و انگیزه لازم برای عملکرد مناسب برخوردار باشند، توانایی و انگیزه
منجر به عملکرد شغلی مناسب میشوند
منبع : عوامل عملکرد شغلی
مدیریت منابع انسانی عبارتست
از رویکردی استراتژیک به جذب، توسعه، مدیریت، ایجاد انگیزش و دستیابی به
تعهد منابع کلیدی سازمان؛ یعنی افرادی که در آن یا برای آن کار میکنند.
مدیریت منابع انسانی فرایندی شامل چهار وظیفه جذب، توسعه، ایجاد انگیزش و نگهداشت منابع انسانی است.
مدیریت منابع انسانی یعنی مدیریت کارکنان سازمان.
مقصود
از مدیریت منابع انسانی سیاستها و اقدامات مورد نیاز برای اجرای بخشی از
وظیفه مدیریت است که با جنبههایی از فعالیت کارکنان بستگی دارد، به ویژه
برای کارمندیابی، آموزش دادن به کارکنان، ارزیابی عملکرد، دادن پاداش و
ایجاد محیطی سالم و منصفانه برای کارکنان سازمان.
این نوع سازمانها، واحد مدیریت منابع انسانی را یک واحد ستادی( چیزی شبیه تدارکات) میبینند و تمایلی به درگیر کردن این واحد در تصمیمهای استراتژیک سازمان ندارند.
طبیعی است که با این نگاه، بحث توسعه منابع انسانی هم جایگاهی نخواهد داشت.
دقت
داشته باشیم که حتی اگر در یک سوپرمارکت بسیار کوچک کار میکنیم، همچنان
بخش عمدهای از وظایف مدیر منابع انسانی، قابل پیگیری و اجراست.
گری
دسلر، نویسندهی کتاب مدیریت منابع انسانی یا Human Resource Management که
سالهاست در دورههای مدیریت در سراسر جهان به عنوان منبع درسی این حوزه
مورد استفاده قرار میگیرد، تعریف واحد مدیریت منابع انسانی و وظایف آن را
به شکلی کلی و به صورت زیر ارایه میدهد: واحد مدیریت منابع انسانی، از
میان وظایف مختلف مدیریتی، مسیولیت کلیه فعالیتها و خط مشیهای مربوط به
کارکنان سازمان را بر عهده دارد.
بهطور دقیقتر: جذب همکاران جدید،
آموزش همکاران، ارزیابی عملکرد کارکنان و پاداش دادن به آنها و بهطور خلاصه
ایجاد محیطی سالم و منصفانه برای کارکنان.
تعریف بالا نگاهی وظیفه
گرایانه به واحد مدیریت منابع انسانی دارد و تلاش میکند فهرستی از وظایف
واحد مدیریت منابع انسانی را ارایه کند.
منبع : مدیریت منابع انسانی
سواد رسانهای(
Media Literacy) مجموعهای از مهارتهای قابل یادگیری است که به توانایی
دسترسی، تجزیه و تحلیل و ایجاد انواع پیامهای رسانهای اشاره دارد و یک
مهارت ضروری در دنیای امروزی به شمار میرود.
افراد، با سواد رسانهای
قادر به کشف پیامهای پیچیدهی موجود در محتوای تلویزیون، رادیو،
روزنامهها، مجلات، کتابها، بیلبوردهای تبلیغاتی، اینترنت و سایر
رسانههای مستقل خواهند شد.
اکنون سواد رسانهای به عنوان یکی از
کارآمدترین ابزارهای نظارتی طرف توجه بسیاری از کشورها است و افزایش
نظامهای اطلاعاتی و ارتباطی، ضرورت آموزش سواد رسانهای در افراد جامعه
را بیش از پیش نمایانگر میسازد چرا که پیامهای تولید شده توسط
رسانههای مختلف در سرتاسر جهان مخاطبان را دچار نوعی سردرگمی و تردید در
انتخاب و گزینش پیامهای دریافتی مینماید.
با بهکارگیری سواد
رسانهای، تسلط فرد در فهم خروجی رسانه افزایش یافته به این ترتیب فرد
به خوبی میداند از رسانه چه میخواهد و فعالانه به ارزیابی نقادانه
محتوای آن میپردازد تا معنای پیامهایی با قابلیتهای اثرگذاری بر سبک
زندگی خود را دریابد.
سواد رسانهای در برنامه درسی رسمی بسیاری از
کشورها گنجانده شده است؛ در حالیکه در نظام آموزشی کشور، جز برنامههای
درسی مغفول محسوب میشود.
تاریخچه پیدایش سواد رسانه ای، به سال ۱۹۶۵ باز میگردد.
مارشال
مک لوهان اولین بار در کتاب خود تحت عنوان “درک رسانه: گسترش ابعاد وجودی
انسان”، این واژه را بکار برد و نوشت: زمانی که دهکده جهانی تحقیق یابد،
لازم است انسانها به سواد جدیدی بنام سواد رسانهای دست یابند .
دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ را باید دهههای پیوند و ارتباط این حوزه؛ یعنی
حوزه سواد رسانهای با تفکرات انتقادی دانست.
در این سالها،
دپارتمانهای دانشگاهی تحلیل فیلم در سراسر ایالات متحده و انگلستان، کار
خود را آغاز کرده و فیلمهای روز را مورد تحلیل قرار دادند.
این گونه
از سواد، در کانادا به عنوان اولین کشور، به صورت رسمی از طرف نظام آموزش و
پرورش پذیرفته و جز برنامههای درسی مدارس گنجانده شد .
منبع : سواد رسانه ا ی