عوامل بروز جرم در زنان سر پرست خانوار
مطالعه علل و عوامل وقوع جرایم در جامعه همواره از مشغله های ذهنی – علمی پژهشگران آسیب شناسی اجتماعی بوده است . با کشف اولیه این عوامل ، کوشش در طبقه بندی آنها دومین گام جامعه شناسان می باشد . در این میان پدیده ی مهم مطالعه در حوزه ی آسیب شناسی جنسیت محرمان زن همیشه در پرده ای از راز و حریم عفت آلود نهفته است که خود باعث نوعی عدم شناخت و دامن زدن به به پاره ای از کج اندیشی ها و تحلیل های عرض آلود بر ضد جنیست زن از قدیم الایام بوده است تا بو بودن جنیست و مسائل و البته به آن درجامعه شرقی ایران و. سایپکتبوتیه نظر کردن به زن به عنوان نماینده ی سمبلیک این تابو هر گونه مطالعه در این حوزه را سرکوب ، منکوب ، غیر لازم ، انگ آلود ، مغرضانه و به دور از حریم عفت جامعه می داند ، هر چند این تابو گرایی میراث دار گذشته در حال نابودی است ولی برای ورود به حوزه ی مطالعات زنان پژوهش های بیشتری را لازم می داند . زنان را به عنوان عضوی همانند مردان در جامعه به علل خاصی با آسیبها و انحرافات روبرو بوده اند . بویژه زمانی که به هر دلیل سرپرستی خانواده را نیز عهده دارباشند . هدف مهم این بررسی مطالعه و کشف عوامل اصلی بزهکاری زنان سرپرست خانوار و طبقه بندی آنها در زندان سپیدار اهواز از دید خود زندانیان و هم چنین زمینه ها و راهکاری پیشگیری و بطور کلی موانع بروز جرم زنان می باشد.
رشد جرایم در سالهای اخیر در اهواز توجه برانگیز و مساله را گردیده است . بطوریکه یک پژوهش در این زمینه شاخص رشد جرایم را در مناطق پیرامونی و حاشیه نشینان این شهر حاد ارزیابی نموده و اظهار می دارد از هر یکصد هزار نفر ۱۹۳۳ نفر از مناطق فقیر نشین تحویل زندانها خوزستان شده اند . ( براتوند ۱۳۸۴) مساله مهمتر تحول و دگرگونی در نقش جنسیتی جرایم دراین استان سنتی با حاکمیت مردان است . ما شاهد رشد روز افزون جرایم در میان زنان هستیم . ( ۶۴% جرایم مواد مخدر و سرقت در زنان زندانی به نقل از اسدالهی ۱۳۸۴) زین پس تعریف جرم و بزه بر مبنای نقش مردانه دیگر معنای واقعی و حوزه مجرمان حقیقی را معرفی نمی نماید . ( گرت ، ۱۹۹۸ ، صص ۸۰ -۱۷۰ )
در بروز جرایم سرقت و اعتیاد که سابقاً و سنتاً در استیلای مردان بود، حضور زنان چشمگیر است ( ۳۶%) این امر نشان دهنده یک مساله اجتماعی برای جامعه و زنان بوده و شناخت عوامل بروز این نابهنجاری و آسیب ها مهم است . یک سوی نظر به این بزهکاری طبقه بندی آنها از دید خود عاملان ای کژ رفتاریهاست ؛ سویه ای که کمتر بدان توجه شده است . سویه دیگر راهها و پدیده های منع کننده و پیشگیرانه از جرایم زنان می باشد ؛ زنانی که به دلایل مثبت یا منفی وظیفه سرپرستی خانواده را برعهده دارند .
خانواده نخستین نهاد زندگی اجتماعی کودک است که در شکل گیری عادتها و اندیشه های اجتماعی کودک نقش بسیار مهمیدارد. در شکل گیری رفتار و دیدگاههای اجتماعی کودک، جنبه های عاطفی روابط والدین و فرزندان نقش مهمیدارد، در خانواده هایی که والدین رفتارهای محبت آمیز دارند، معمولاً کودکان نیز با رفتارهای اخلاقی مثبت و احترام به دیگران و انگیزه پیشرفت رشد می یابند (محبی نورالدین وند و همکاران، ۱۳۸۹).
خانواده با توجه به تأثیر قابل توجه بر رشد روانشناختی فرزندان، از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر شخصیت آنان بوده و به طور مستقیم و غیر مستقیم بر پیشرفت تحصیلی فرد تأثیر میگذارد (دسجردینس[۱] و همکاران، ۲۰۰۸). بهطورکلی نقش و تأثیر خانواده برشکل گیری شخصیت به طور عمده در سه محور تأثیر سبکهای فرزندپروری، سایر اعضاء خانواده و ترتیب تولد فرزندان مورد توجه قرار گرفته است (ویک نلسون و ایزرل[۲]، ۲۰۰۹).
سبک فرزند پروری مجموعه ای از نگرش ها در مورد کودک است که به ایجاد جوی هیجانی منجر میشود که والدین رفتارهای خود را با کودک در بستر آن شکل داده و تنظیم میکند(دارلینگ و اشتنبرگ[۳]، ۱۹۹۳؛ به نقل از زمانی و عابدینی، ۱۳۹۲). باومیرند[۴] (۱۹۹۱) بر اساس دوبعد توقع[۵] و پاسخ دهی[۶] چهار سبک فرزندپروری را مشخص کرده است که عبارتند از: ۱- فرزندپروری مستبدانه[۷] که در آن والدین از فرزندان خود توقع و انتظارات زیاد، ولی پاسخ دهی کمیدارند، بر اطاعت بی چون و چرا کودکان تأکید دارند، فاقد گرمی، صمیمیت و حمایت اند و بسیار سختگیر هستند؛ ۲-فرزندپروری مقتدرانه[۸] که در آن والدین هم درخواست کننده و هم پاسخ دهنده اند، قوانین روشن و واضح دارند، از شیوههای منطقی و استدلالی برای متقاعد کردن کودکان استفاده میکنند، حمایت کننده اند و با کودک همدلی میکنند (کوپلن[۹] و همکاران، ،۲۰۰۲؛ به نقل از زمانی و عابدینی، ۱۳۹۲)؛ ۳- فرزند پروری سهل انگارانه[۱۰] که در آن والدین بسیار پاسخ دهنده اند و کمتر درخواست کننده اند. آنها قوانین زیادی برای فرزندشان وضع نمیکنند و کنترلی بر رفتارهای آنان ندارند؛ ۴- فرزند پروری بدون توجه و مراقبت که در آن والدین نه پاسخ دهنده و نه درخواست کننده اند، فاقد قوانین مشخص اند، فاقد گرمیو حمایت و صمیمیت اند و نظارت و کنترلی بر رفتارهای فرزندان خود ندارند (کوپکو[۱۱]، ۲۰۰۷).
در واقع سبک های فرزند پروری از طریق تأثیر بر عزت نفس، استقلال، خودکنترلی و راه های مقابله با تنیدگی کودکان و نوجوانان (کوپکو، ۲۰۰۷؛ وارگو[۱۲]، ۲۰۰۸) سایر رفتارهای آنان، از جمله عملکرد تحصیلی، رفتارهای سازش نایافته و مشکل آفرین را تحت تأثیر قرار میدهند (ابر[۱۳] و همکاران، ۲۰۰۹؛ ترنر[۱۴] و همکاران، ۲۰۰۹؛ به نقل از زمانی و عابدینی، ۱۳۹۲).
اصطلاح تربیت[۱۵] معانی زیادی دارد. اما به رغم این نکته نمیتوان تعریفی واحد از آن به دست داد. واژه تعلیم میتواند هم به معنای پیشرفت و توسعه (معلومات و دانش خود را بالا بردن) باشد و هم به معنای نتیجه آن (یعنی مورد تعلیم و تربیت واقع شدن). بدین ترتیب اصطلاح تعلیم و تربیت، خواه ناخواه، رابطه محکمیبا تربیت و آموزش دارد.
امروزه یکی از مهمترین دغدغههای والدین و مربیان، پیشرفت تحصیلی دانش آموزان است. از آنجا که عملکرد تحصیلی دانش آموزان نقش مهمیدر سازگاریهای اجتماعی و جایگاه آنان در جامعه دارد، بنابراین ضروری مینماید که عوامل موثر و مرتبط با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مورد بررسی قرار گیرد. خانواده و مدرسه از جمله نهادهای اساسی جامعه بوده و ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. هر یک از این نهادها به نوبه ی خود عهده دار تربیت افراد و پرورش استعدادهای آنان میباشند.
پیشرفت تحصیلی[۱] دانشآموزان و بررسی عوامل تأثیرگذار بر آن، موضوع مهمی است که بخش عمدهای از پژوهشهای علوم تربیتی و روان شناسی را به خود اختصاص داده است. به طوری که موفقیت در تحصیل، نقش مهمی در کسب فرصتهای شغلی و ساختن زندگی آیندهی دانشآموزان دارد. در واقع آموزش مؤثر، بین گذشته، حال و آینده ارتباط ایجاد میکند (بریتزمن[۲]، ۲۰۰۳). محققان توافق دارند که علاوه بر آموزش بسیاری دیگر از عوامل از جمله، محیط، مدرسه، خانواده و محیط اجتماعی که کودک در آن زندگی میکند و همچنین مشخصههای فردی مانند هوش، شخصیت، سن، همسالان و انگیزه در عملکرد تحصیلی او نقش مهمی را ایفا میکنند. کاموراجا[۳]، کارو[۴] و اشمک[۵] (۲۰۰۹) و بوساتو[۶] و همکاران ، ۲۰۰۰، پرموزیک[۷] و همکاران، ۲۰۰۳) دریافتند که پیشرفت تحصیلی تنها پیامد هوش و امکانات آموزشی موجود در محیط نیست بلکه جنبههای روان شناختی، همانند ابعاد شخصیتی و سبکهای یادگیری نقش مهمتری را دارند.
برای مثال ، اینفانته[۸] و همکاران، ۲۰۰۱، عنوان میکنند در گسترهی موفقبت تحصیلی، نقش شخصیت فراتر از هوش است. سیستمهای موفق آموزش و پرورش در مقاطع مختلف تحصیلی، در کنار سنجشهای گوناگون، بخشی را نیز به سنجش ابعاد روانی و شخصیتی دانشآموزان اختصاص میدهند تا به وسیله نتایج حاصل از آن و انجام اقدامات مورد نیاز به پیشرفت تحصیلی آنان کمک نمایند. اصولاً تدوین برنامههای آموزشی باید طوری باشد که آموزندگان را در شرایط سازگاری روانی، به سوی به کار بستن همه تواناییهایشان هدایت کنند( دهقان، ۱۳۸۵).
عملکرد تحصیلی به معنای توانایی دانشآموزان در پاسخ دهی به مسائل مربوط به موضوع یا موضوعات خاص پیشبینی شده برای یک دوره آموزشی است( سپهوندی، ۱۳۸۵). عملکرد تحصیلی شامل ثبت کلیه فعالیتهای شناختی فرد تحصیل کننده است که با یک سیستم درجه بندی مورد توافق با توجه به سطوح مختلف فعالیتهای هیجانی و آموزشی و جدول زمانی سنجیده میشود و به عنوان فرایند پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته میشود ( خوش کنش، ۱۳۸۶).
به عقیده اریکسون[۱](۱۹۶۳) هویت، احساس نسبتا پایداری از یگانگی خود است. این بدان معنا است که، علیرغم تغییر رفتارها، افکار و احساسات، برداشت فرد از خود همواره مشابه است. این احساس که «ما چه کسی هستیم» باید با نگرشی که دیگران از ما دارند، نسبتاً همخوان باشد. در این راستا به رغم نسبی گرایی و پیچیدگی هویت افراد در حال رشد، افراد آگاهانه ارزش هایی را انتخاب می کنند و مسئولیت انتخاب خود را می پذیرند. لذا، پایبندی به هویت خود در اینجا، تعهد هویت نامیده می شود. به عبارتی، فرد در مواجهه با شرایط جدید و ارزش های جدید نسبت به هویت خود پایبند می ماند. از این رو، اریکسون(۱۹۶۳) نتیجه دستیابی به هویت استوار را ایجاد تعهد نسبت به ارزشها و اهداف می داند. بنابراین تعهد به عنوان پیامد هویت در نظر گرفته می شود(برمن و همکاران، ۲۰۰۲).
به عقیده اریکسون دوران نوجوانی دوره ی هویت یابی است و هویت عبارت است از”یک احساس نسبتا پایدار از یگانگی خود”. براساس نظریه اریکسون درسال(۱۹۶۸)، هویت احساسی عینی از تمامیت درونی را فراهم می آورد و به عنوان بافت تفسیرگری عمل می کند که درآن به پرسشهایی درباره مقصود ومعنی زندگی پاسخ داده می شود. درحالی که نوجوانان با اطمینان ازخود درک کند که از دیگران متمایز و جداست، درحد معقولی دارای ثبات رای و یکپارچگی است، درطول زمان تداوم دارد، و خود را شبیه به آن تصوری بداند که دیگران از او دارند، به احساس هویت کاملی از خود دست می یابد. برزونسکی براساس دیدگاه روانی – اجتماعی هویت اریکسون، وضعیت های هویت نظریه مارسیا[۲]، فرآیند اکتشاف (رفتارحل مساله معطوف به گردآوری اطلاعات درباره خودومحیط با هدف تصمیمی گیری برای انتخابهای مختلف زندگی) و تعهد (پیوستن و پذیرفتن مجموعه خاصی از اهداف ارزشها وباورها)، مدلی فرآیند محور از هویت ارائه داده است(برزونسکی و فراری[۳]، ۱۹۹۶).
تعهد در لغت به معنای عهده دار شدن، کاری بعهده گرفتن، عهد و پیمان، تعهد از مصدر ۱-بگردن گرفتن، کاری را بعهده گرفتن . ۲ – تیمار داشتن، نگاه داشتن.۳ – عهد بستن، پیمان بستن . ۴ – و در اسم یعنی تیمار داشت، غمخواری است(معین، ۱۳۷۴).
تعهد یک چارچوب ارجاعی از ارزش ها و باورهاست که ممکن است خودساخته یا تجویز شده از جانب دیگران باشد. تعهد بر مبنای فرایند تصمیم گیری شامل اتخاذ نظر، انتخاب و رد کردن قرار دارد. تعهد یعنی تثبیت و اتخاذ تصمیم های نسبتا با دوام و سرمایه گذاری شخصی روی آنها”(اریکسون، ۱۹۶۸).
شکل گیری و ماندگاری تعهد هویت مبتنی بر فرایند های متفاوتی است. برای مثال اریکسون(۱۹۸۷ به نقل از برزونسکی، ۲۰۰۴)بین مولفه های عاطفی و شناختی تعهدات شخصی تمایز قائل است. تعهدات شناختی مبتنی بر اطلاعات هستند و گستره ای از دیدگاه ها و اعتقادات محکم را که در شبکه منسجمی از اعقاید و شواهد منطقی بسط داده شده، منعکس می کنند. در مقابل تعهدات عاطفی یک حس غیر عقلانی ولی غیر متزلزل از اطمینان را منعکس می سازند. تعهدات هنجاری نسبت به تعهدات اطلاعاتی، بیشتر مبتنی بر بنیان های عاطفی هستند.
منبع مقاله شکل گیری هویت و عوامل موثر بر آن در دوران نوجوانی
لغت شخصیت[۱] ریشه در کلمه لاتین پرسونا دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته می شود که در یونان قدیم بازیگران تئاتر به صورت خود می زدند. به مرور، معنای آن گسترده شده و نقشی را که بازیگران ادا می کردند نیز در بر می گرفت. بنابراین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری ظاهری و اجتماعی است که براساس نقشی که فرد در جامعه بازی می کند، قرار دارد. یعنی در واقع فرد به اجتماع خود، شخصیتی را ارائه می دهد که جامعه براساس آن، او را ارزیابی می کند. در زمان ما و از دیدگاه عامه، همچنان این مفهوم از شخصیت به جای مفهوم کلی آن به کار برده می شود. از این لحاظ شخصیت معادل با شهرت، حیثیت اجتماعی، خصوصیات پسندیده جسمی و روانی، سنگینی و متانت، خوشرویی و بسیاری صفات مطلوب اجتماعی دیگر به کار می رود، چنانچه می گوییم « او آدم با شخصیتی است» (شاملو،۱۳۸۲).
هر فرد دارای بعد روانشناختی به نام « شخصیت » است و این بعد است که تعیین می کند وی در زندگی با موفقیت، شادکامی، نارضایتی و یا حتی شکست در مقابل پدیده های مختلف مواجه خواهد شد یا خیر. با وجود اهمیت فراوان این بعد، هنوز نظری قطعی در مورد ماهیت و نحوه پدید آیی و رشد آن وجود ندارد. به عنوان مثال هیلگارد، شخصیت را ویژگی هایی می داند که فرد را ضمن قادر ساختن به سازگاری با محیط باعث تسهیل تحقق حرمت خود در وی می شود (راس،ترجمه جمالوند،۱۳۷۳).
مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری صوری و اجتماعی که فرد به اجتماع خود ارائه می دهد یا جامعه براساس آن او را ارزیابی می کند می باشد (ساعتچی،۱۳۸۳). شخصیت در اصطلاح عامه معانی متعددی دارد یکی از آن معانی هیبت یا « جزیره» است.از این رو کسی که می تواند نظر و اراده ی خود را به گروهی از افراد تحمیل کند، آدمی با شخصیت به شمار می رود. معنی دیگر شخصیت به طور کلی هر نوع صفت اخلاقی برجسته ای است که سبب امتیاز آدمی می گردد تا آنجا که او را بخصوص با آن صفت می شناسند و به خاطر آن صفت می ستایند. واژه شخصیت در اصطلاح، بلندی مقام را هم می رساند. چنانچه گفته می شود :شخصیت های علمی، شخصیت های مملکتی (سیاسی،۱۳۷۴). در حال حاضر تعریف کلی از شخصیت که مورد قبول همگان باشد، وجود ندارد. بعضی از روان شناسان شخصیت، جنبه های بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی کنش انسان را مطالعه می کنند. گروهی از روان شناسان شخصیت، به افراد و رفتار مشهود آن ها توجه می کنند (کریمی،۱۳۸۰). شخصیت کل صفات، خصوصیات و کیفیات فرد است که در او جنبه دائمی داشته و او را از سایرین متمایز می سازد و موجب می شود که فرد با محیط خود ارتباط و سازش برقرار کند (قلی زاده کلان،۱۳۷۶). بنابراین می توان گفت کلمه شخصیت یکی از گمراه ترین کلمه در زمان ما می باشد، وقتی گفته می شود فرد بی شخصیت است، منظور این است که وی دارای نوع خاصی از شخصیت می باشد و یا وقتی گفته می شود شخص، با شخصیت است، منظور این است که فردی محترم، صمیمی و مهربان است (مورهد و گریفن،ترجمه الوانی و همکاران،۱۳۸۴).
کلمه شخصیت در انگلیسی از واژه لاتین پرسونا اقتباس شده است و در اصل اشاره به نقابهایی دارد که توسط هنرپیشههای تئاتر در نمایشهای یونان باستان به صورت زده میشد و درعینحال دربردارندۀ نقش آنان نیز بوده است. گاه کلمۀ شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی شخص به کار میرود، مثلاً گفته میشود فلان کس شخصیت پرخاشگر یا خجالتی دارد؛ یعنی ویژگیهایی که یک فرد را از افراد دیگر متمایز میکند (پروین،۲۰۰۱؛ ترجمه: کدیور و جوادی،۱۳۷۹).
روانشناسان مختلف تعاریف گوناگونی از شخصیت ارائه دادهاند که با مرور اجمالی این تعاریف، بیش از پیش با مفهوم شخصیت از لحاظ روانشناسی آشنا میشویم.